دست نوشته هاي دختري كه دلش مي خواست وبلاگش اسم كوچكي داشته باشد

  دلم می خواهد خدا باشد با تمام بی عرضگی اش با تمام اشتباه ها و لاف هایش با تمام حرص ها و بغض ... ادامه مطلب

پایم را می بندی کشنده تر سخت تر و من هنوز دست تکان می دهم به لبخندی - که دیگر از درد پروایی نیست-   به ... ادامه مطلب

*** خوبی جاده های بیابانی اینست که چیزی برای تماشا کردن وجود ندارد. مطلقاٌ.. ***

کمتر از ۵ دقیقه از وقت شما باقی مانده است. اینو اپراتور مهربون سایت الان برام نوشت.. خوندن این جمله وقتی خطاب ... ادامه مطلب

حس غریبی است! ناشی گری به هنگام بازگشت به عادتی ترک شده، که سال ها تمام زندگیت بود... این سکوت درونی زیاد ... ادامه مطلب

ياغي شده ام براي خاطره هايت! كفش هايت را در آوردم و جفت گذاشتمشان كنار جاده؛ با يك دستمال پر از ... ادامه مطلب

*** ساعت چهار بار نواخت...   ۱ همه جا رد پاي توست در همه ي راه هاي گذشته. و بيراهه ها.. حتي،  بر روي سايه ام كه ... ادامه مطلب

مث گنجشكاي بي لونه و بي جاي محله ديگه هيچ جا توي اين شهر جاي من نيست كه برم.. ... *** چي بگم وقتي زبونم ديگه ... ادامه مطلب

تو چرايي ؟ بدون داعيه ي پوچ عدالت و بي ننگ بيگار گرفتن از پيام رسانان بي شمار؛ شانس  گويا خداي مقتدر تريست...!... وه بدان ... ادامه مطلب

 <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> بنام خانه بنام بازگشت، به دور بودن از من عادت كرده ايم گويا...چهار سال ... ادامه مطلب